جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

ذهنت را آرام کن
کشاورزى ساعت گرانبهایش را در انبار علوفه گم کرد. هرچه جستوجو کرد، آن را نيافت.
از...

مادری که در جوانی، پیر شد
دکتری به خواستگاری دختری رفت، ولی دختر او را رد کرد و گفت:
به شرطی...

ما احلی اسمكم
چقدر بردن نام شما شيرين است! احلی من العسل… ای امام رئوف، یا امام رضا!ـبه...

محبتت را صرف هرکسی نکن
هر بار که پدرم برنج جدیدی میخرید، مادرم پیمانه را کمتر از روزهای دیگر میگرفت.
او...