شعر بخوانیم
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۱۱/۲۵
  • تعداد بازدید: ۱۵۹

شعر بخوانیم

گاهی تمامی جهان در دستان ماست اما چشم هایمان در حسرت افقی دورتر بی مهابا می نگرند به سایه های محو داشته هایمان چون گنجی پنهان زیر خاک روزمرگی و ما محوِ خیال نداشته ها سرگردان میان آینه های وارونه آیا این همه رؤیا دردِ بی پایان است؟ یا شاید در تماشای نداشته ها حقیقتی ست که از خود می گریزیم؟

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

می پسندم (۵) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

چند دوست
چند دوست
 موضوع کتاب: این داستان درباره‌ی گروهی از بچه‌ها است که با همدیگر دوستی و همکاری...

خاطره
خاطره
#خاطره  امروز جمعه 23 شهریورماه است. دلم می‌خواست خاطره یا یادداشتی بنویسم، تقویم گوشی را باز...

داستان روشنای امید
داستان روشنای امید
فصل اول: روزهای تاریک سایه‌ها از دیوار اتاقم بالا می‌رفتند و پایین می‌آمدند. شب و...

به خودت وفادار باش
به خودت وفادار باش
گاهی زندگی را همچون کتابی می‌خوانم که هر صفحه‌اش سرشار از رازهای نهفته است. هر...

ارسال نظر برای «شعر بخوانیم»

برو بالا